هو الحبیب


گاهی روحت که کوچک می شود ،

هوای حوصله ات که نَفَس کم می آورد ،

همین طور شوخی شوخی نداشته ها و کم ها (بماند که داشته ها و زیاد هایت بیشترند!) صف می کشند رو به روی چشم هایت ؛

و بعد به طرز خبیثانه ی مثلا ناخودآگاهی دل به تنگ آمده ات می خواهد سر به راه یأس بگذارد و

مدام نق بزند که فلان طور نشد و فلان اتفاق نیفتاد و ...

می خواهد بد بشود و غمینت کند،

از آن حالاتی که خدا دوست ندارد بنده اش را آن شکلی ببیند...


***

همان موقع یقینا معجزه ایست از سمت خدا دیدن این بیت :


تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد / حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد ...


***

در آستانه ی شادمانه ی شعبان ،

عید میلاد موعودمان حضرت صاحب العصر عجل الله تعالی فرجه مسعود و مبارکتان...




سیدنا و مولانا !

ما کماکان محتاجیم نگاه پدرانه تان را 

بیش از پیش به لحظه هامان...


***

پ ن : مدتهای مدید نبودیم،سپاس از آنها که سراغ گرفتند و به اینجا سر می زدند

تاهل تعهدمان را کم کرد به این دنج ِ کوچک :))) ببخشیدمان